تعداد بازدید 49
|
نویسنده |
پیام |
admin
مدیر کل
ارسالها : 18
عضویت: 10 /10 /1392
شناسه یاهو: saheb_sonnat@yahoo.com
|
لطیفه های قرآنی
آرزوی کافر
قطب الدین علامه شیرازی،به فضل و کمال و ظرافت مشهور و میان او و شیخ اجلّ سعدی مُطایَبه و شوخی معمول بود. یکی از اتابکان شیراز ساختن مسجدی را شروع کرد.خود او هم دست به کار شد و مردم نیز برای خشنودی او سر کار حاظر میشدند.
سعدی و قطب الدین هم گاهی در آنجا حضور مییافتند. اتابک علاوه بر حسن و جمال ذاتی هنوز موهای صورتش نرسته بود.
روزی هنگام نصب خشتی مقداری گِل بر صورت اتابک افتاد،قطب الدین این آیه را خواند:
یا لیتنی کنت ترابا:ای کاش، خاک بودم.
اتابک نفهمید که وی چه گفت:از شیخ سعدی پرسید:قطب چه گفت؟
سعدی گفت:
یقول الکافر یا لیتنی کنت ترابا:کافر میگوید:ای کاش خاک بودم.
عصا که مالم آدم نبود!
شخصی در زمان قدیم که قرآن مینوشت. به این آیه رسید که: (عصی آدم ربه فغوی). فکر کرد و گفت: این آیه غلط است. پس نوشت: «عصا موسی ربه» بعد گفت: عصا که مال آدم نبود، مال موسی بود!
علی به من گفت: سلاماً!
مهدی عباسی، سومین خلیفه عباسی بود. او، پسر منحرفی به نام «ابراهیم» داشت که نسبت به حضرت علی(ع) کینه خاصی داشت. وی، روزی نزد مأمون، خلیفه عباسی آمد و به او گفت: در خواب، علی(ع) را دیدم که با هم راه میرفتیم، تا به پلی رسیدم. او، مرا در عبور از پل، مقدم داشت. من به او گفتم: تو ادعا میکنی که امیر بر مردم هستی؛ ولی، ما از تو به مقام پادشاهی سزاوارتریم. او به من پاسخ رسایی نداد. مأمون گفت آن حضرت به تو چه پاسخی داد؟ ابراهیم گفت: چند بار به من سلام کرد و گفت: سلاماً... سلاماً.
مأمون گفت: او، تو را نادانی که قابل پاسخ نیستی، معرفی کرده است، چرا که قرآن در توصیف بندگان خاص خود، میفرماید: (و عبادالرحمن الذین یمشون علی الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً) (بندگان خاص خداوند رحمان، کسانی هستند که با آرامش و بی تکبر بر زمین راه میروند و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند، به آنها سلام میگویند و با بی اعتنایی و بزرگواری میگذرند.)
پیرزن به بهشت نمیرود!
روزی، پیرزنی به حضرت محمد(ص)گفت: «از خداوند بخواهید، که مرا به بهشت ببرد!»
پیامبر خدا فرمودند: «پیرزنها به بهشت نمیروند!»
پیرزن شروع به گریستن نمود. حضرت (ص) تبسم کرده و فرمودند: مگر سخن خداوند را نشنیدهای که: (انا انشاناهن انشاء فجعلناهن ابکارا) (سوره واقعه آیه36 و 35). «یعنی، زنان در بهشت، به صورت دوشیزگان جوان درمی آیند». یعنی، پیرزنان، جوان میشوند و سپس، داخل بهشت میگردند.
اگر نوح نمیرود!
پیشنمازی در نماز، پس از حمد، سوره نوح را میخواند. در همان آیه اول (انا ارسلنا نوحا) (ما نوح را فرستادیم) بازماند و بیش از آن، به یاد نیاورد.
مامومی- که حوصلهاش سر رفته بود- گفت: اگر نوح نمیرود، دیگری را بفرست و ما را باز رهان!
آیا اطمینان نداری!
همسایه «اصمعی»، از او چند درهم قرض کرد. روزی، اصمعی به او گفت: آیا به یاد قرضت هستی؟
همسایه گفت: بله! آیا تو به من اطمینان نداری؟
اصمعی گفت: چرا. مطمئنم؛ اما مگر نشنیدهای که حضرت ابراهیم(ع)، به پروردگارش ایمان داشت و خداوند از او پرسید: (اولم تومن) (مگر ایمان نیاورده ای؟).
ابراهیم پاسخ داد: (بلی ولکن لیطمئن قلبی). چرا. ولی میخواهم قلبم آرامش یابد.» (منبع:نشریه بشارت- ش77)
شیطان میآید
روزی ابوحنیفه با اصحاب خود در مجلسی نشسته بود که مومن طاق،شاگرد برجسته امام صادق علیه السلام
از دور پیدا شدو به طرف آنها متوجه گردید. وقتی نگاه ابوحنیفه به او افتاد از روی دشمنی به اصحاب خود گفت:
قد جاءکم الشیطان:شیطان به سوی شما آمد.
وقتی مومن طاق این سخن را شنید و نزدیک آمد این آیه را خواند:
...انا ارسلنا الشیطان علی الکافرین تؤزهم ازّا:ما شیاطین را به سوی کافران فرستادیم تا آنان را شدیدا تحریک کنند.
|
|
جمعه 20 دی 1392 - 00:00 |
|
تشکر شده: |
|
|
admin
مدیر کل
ارسالها : 18
عضویت: 10 /10 /1392
شناسه یاهو: saheb_sonnat@yahoo.com
|
پاسخ : 1 RE لطیفه های قرآنی
امام من و امام تو
پس از شهادت امام صادق علیه السلام ، ابو حنیفه به مؤمن طاق-که از شاگردان آن حضرت بود- به طعنه گفت:
امام تو از دنیا رفت.
مومن طاق فورا گفت:
اما امامک {...من المنظرین...الی یوم الوقت المعلوم }؛اما پیشوای تو (شیطان) از مهلت یافتگان است، تا آن روز معلوم.
آیهای مناسب با سنگ قبر
سلطان محمود غزنوی، برای خود قبری ساخت و به یکی از نوکران گفت:
آیهای مناسب پیدا کن تا بر روی سنگ قبر حکّ کنیم.
نوکر گفت:
قربان! بنویسید:
هذه جهنم التی کنتم توعدون: این همان دوزخی است که به شما وعده داده میشد.
این گور تو چنان که رسول خدای گفت
یا روضهی بهشت است یا کَنده سعیر
پرسش ناراحت کننده
مردی قطعه زمینی در مجاورت زمین شخص دیگری داشت و هر سال، بخشی از زمین را ضمیمهی زمین خود میساخت. روزی صاحب زمین اولی به دومی گفت: علت نقصان و کاستی زمین چیست؟
دومی: مگر نشنیدهای که خدا میگوید:
او لم یروا انا نأتی الارض نقصها من اطرافها...
آیا ندیدید که ما پیوسته به سوی زمین میآییم و از اطراف (و جوانب) آن کم میکنیم!؟
اولی گفت: پس علت افزونی زمین تو چیست؟
دومی:
{...ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء...}؛ این فضل خداوند است، به هر کس (و شایسته ببیند) میدهد.
اولی: آخر چرا زمین تو هر سال بیشتر میشود و زمین من کم؟
دومی:
{یاییها الذین آمنوا لا تسالوا عن اشیاء إن تبد لکم تسؤکم...}؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید !
از چیزهایی نپرسید که اگر برای شما آشکار گردد، شما را ناراحت میکند.
و والدی بلا ولد
مردی فرزند خود را به مکتب خانه فرستاد تا قرآن بیاموزد .
روزی از فرزندش پرسید:به کدام سوره رسیدهای؟
گفت:
لا اقسم بهذا البلد و والدی بلا ولد؛((قسم به این شهر که پدرم بی فرزند است.))
پدر گفت:
به جان من که ، کسی که تو فرزندش باشی ، واقعا بلا ولد است.
عسل صد در صد طبیعی
کسی "ابوالعینا" را بر سر سفرهای که مردم نیز به پالوده عسل میهمان بودند، دعوت کرد.
ابوالعینا، پس از خوردن مقداری از آن، دید که چندان شیرینی ندارد، گفت:
عُمِلَت قبل ان {...اوحی ربک الی النحل...}؛
این پالوده قبل از آنکه پروردگار تو به زنبور عسل وحی(الهام غریزی)کند،ساخته شده است.
|
|
جمعه 20 دی 1392 - 00:01 |
|
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.